داستان عشق
 
خدایا,آن ده که آن به
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.از شما ممنون میشم در رابطه ی بد بودن و خوب بودن و.... وبلاگم برای من پیام بگذارید. ali_mo0lo0f@yahoo.com
آخرین مطالب
نويسندگان
دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 14:33 ::  نويسنده : علی

بهترین قصه عشق

STUPID RAIN

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم

BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟

SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد

BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
STUPID RAIN
باران احمق
THAT’S MOM!!

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها